In the background of lush branches and distant skyscrapers, the bright blue sky extends itself. The rest of the trees have not yet turned green. The artworks of Masih, with their duality, deal with the juxtaposition of urban civilization and decay, which is reflected in their formal language. His documentary search in empty urban spaces narrates various scenarios in response to the question of why we prefer to settle on the borders of a big city. Although there is no human hero portrayed here for us, these vast landscapes display cohesive layers of humanity. We are confronted with abandoned places and ruined houses that are now lost amidst plants and wild bushes, building ruins filled with clothes, torn fabrics, and various types of debris piled up to form garbage hills. Usually, the layers of this social existence of outsiders remain hidden from our penetrating gaze, but Masih's photos illuminate for us that these shelters are not as empty as we think. / Sadaf Vesai
صدف وسایی
در پس زمینه ی شاخه های سرسبز و آسمان خراشهای دور، آسمان رنگ آبی درخشان خود را گسترانده. باقی درختان هنوز سبز نشده اند. آثاررنگی مسیح مستاجران با دوگانگی میان تمدن شهری و فرسودگی، سروکار دارد که در زبان رسمی ترکیببندی هایشان به نمود رسیده اند. جستجوی مستندنگارانه ی او در فضاهای تهی شهری، سناریوهای مختلفی را در پاسخ این پرسش روایت میکند که چرا ترجیح دهیم در مرزهای یک شهر بزرگ ساکن شویم. اگرچه در اینجا هیچ قهرمان انسانی برایمان به تصویر کشیده نمیشود، اما این مناظر پهناور ردهای منسجمی از انسانیت را به نمایش میگذارند. ما با مکان های متروک و خانه های ویرانی روبروییم که حالا دیگر در دل گیاهان و بوته های وحشی گم شده اند؛ مخروبه های ساختمانی که مملوء از لباسها و پارچه های پاره و انواع آتوآشغالهای مختلف شده اند؛ چیزهایی که روی هم تلنبار شده اند تا تپه ای از زباله ها را شکل دهند. معمولاً ردهای این وجود اجتماعیِ ازخودبیگانه، در برابر نگاه نافذ ما، پنهان میمانند؛ اما عکسهای مسیح برایمان روشن میکنند که این سرپناهها به اندازه ای که فکر میکنیم، تهی و خالی نیستند.